چارلی مانگر و اشتباهات زندگی
از زبان چارلی مانگر، سرمایهدار معروف آمریکایی، در این مطلب،در خصوص زندگی و اشتباهات آن، برای شما صحبت خواهیم کرد.
با هم این مصاحبه را میخوانیم:
چارلی مانگر: اگر من در دهۀ ۱۹۷۰ یک اشتباه کوچک را مرتکب نمیشدم، اکنون خانوادۀ مانگر، دو برابر دارایی فعلیشان، ثروت داشتند. واقعاً احمقانه بود…
فرصتی را از دست دادم که میتوانست ثروت فعلی من را دو برابر کند. زندگی همین است. به شما یک یا دو فرصت میدهد.
همهی ما افرادی را میشناسیم که ازدواج کردهاند و اکنون زن و شوهر هستند. اما به این فکر کنید که بهترین تصمیم برای آنها چه بوده؟ چه تصمیم مهمی گرفتهاند! اَرزش این تصمیم بسیار بیشتر از پول بوده. خیلی از افراد وقتی جوان بودهاند، این تصمیم را گرفتهاند. پای آنها سُر خورده و در تلهی ازدواج اُفتادهاند. اما الان دیگر سُر نمیخورید. مراقب هستید.
زندگی مردم عادی
خیلی از مردم این روزها نشانهی «خطر، نزدیک نشوید!» را با خود حمل میکنند و جلوتر به شما هشدار میدهند که این یک اشتباه است. شما میخندید ولی این کار باز هم یک اشتباه وحشتناک است.
برای مردم شاید سرگرمکننده باشد که با شخصی آشنا شوند و اتفاقات زندگی را با هم پیش ببرند و فراز و نشیبهای زندگی را با هم طی کنند.
البته پیر شدن ما هم خیلی خاص است. دنیایی را تصور کنید که در آن گری ویلکاکس (Gary Wilcox) یک جوان پرشور است. همسر او هنوز هم قهرمان گلف است. اما نه به این دلیل که در سن پیری کماکان خوب بازی میکند. گروه خیلی جالبی بودند.
تصور کنید من پیر باشم ولی زندگی خیلی خوشی داشته باشم. خوش بگذارنم. چطور چنین چیزی ممکنه؟ خب این هم یک داستانی دارد. امروز برای شما چند داستان آوردهام چون میدانم به داستان علاقه دارید.
یک داستان نسبتاً جعلی هست که البته خیلی داستان آموزندهای به حساب میآید. جوانی سراغ موتزارت آمد و گفت: «هی، موتزارت، میخواهم سمفونی بنویسم.» موتزارت گفت چند سالته؟ آن جوان پاسخ داد ۲۳ سال. بعد موتزارت گفت: «برای نوشتن سمفونی خیلی جوون هستی.»
مجدد آن جوان گفت: «اما موتزارت، تو خودت وقتی ۱۰ سالت بود اولین سمفونی رو نوشتی.»
موتزارت هم پاسخ داد: «بله، ولی من نرفتم از کسی بپرسم چطور باید این کار رو انجام بدم.»
زندگی موتزارت
داستان دیگری هم در مورد موتزارت هست. موتزارت شاید برترین استعداد موسیقی در تمام تاریخ باشه و مثل اون تا حالا کسی نیومده. اما زندگی موتزارت چطور بود؟ موتزارت زندگی بسیار تلخی داشت و در جوانی از دنیا رفت. همین. اما موتزارت چرا اینطور زندگی کرد؟
موتزارت دو تا کار رو انجام داد که برای داشتن یک زندگی فلاکتبار کافی هستند. اول اینکه تمام درآمدش رو خرج میکرد که کار بسیار احمقانهای هست. و دوم اینکه زندگی موتزارت پر از حسادت و خشم بود.
اگر شما هم بخواهید تمام درآمد خودتون رو خرج کنید و با کینه و خشم زندگی کنید، قطعاً زندگی سخت و عذابآوری دارید و در جوانی هم از دنیا میروید.
زندگی موتزارت میتونه برای شما درس عبرتی باشه. همینطور میتونید از اون جوونی که از موتزارت سوال پرسید هم یاد بگیرید. مهم اینه که بدونید همه نمیتونن همهچیز رو یاد بگیرند. بعضی از افراد خیلی بهتر از شما هستند. فرقی هم نداره که چقدر سخت کار میکنید. همیشه یکی هست که از شما بیشتر داشته باشه. اما تفکر من اینه: «آخرش که چی؟» آیا واقعاً نیازه یکی از ما همیشه تو تمام دنیا نفر اول باشه؟ اصلاً خندهداره!
یه موضوع دیگه که برای من خیلی خیلی جالبه اینه که مردم مقبرههای خیلی باشکوهی میسازن. من اینطور فکر میکنم که اونا با خودشون میگن وقتی مردم از کنار مقبره من رد بشن میگن: «عجب شکوه و عظمتی! کاش من مرده بودم اینجا دفن میشدم!»
بگذریم… همینطور که جلوتر میریم، یک مقدار هم شادی رو بیشتر میکنیم.
تصمیمات کارساز
حالا اگر بفهمید چندتا تصمیم در طول تاریخ دیلی ژورنال تا حالا گرفته شده، یا حتی در تاریخ برکشایر، واکنش شما چیه؟ در واقع تعدادشون خیلی زیاد نیست. تصمیماتی که کارساز بوده باشند.
موضوع این هست که همیشه ما آماده باشیم و فرصتهای محدود رو شکار کنیم. و بفهمیم که سهم انسانها از این فرصتها خیلی زیاد نیست.
آدمهایی هستند که تمام دارایی خودشون رو میفروشند و طوری رفتار میکنند که انگار به منبع تمامنشدنی فرصتها دست پیدا کردهاند. آدمهایی که مثل پیست مسابقه رفتار میکنند و اصلاً قابل احترام نیستند.
اینکه بخواهیم زندگی کنیم و بگوییم که خیلی میدانیم در صورتی که نمیدانیم، اصلاً کار جالبی نیست. یا اینکه دائماً دم از فرصتهایی بزنیم که وجود ندارند. توصیه میکنم از این افراد دوری کنید. اما اگر صاحب یک بروکر هستید یا شرکتی در این زمینه دارید، ابداً! برعکس شما به این افراد نیاز دارید. اما این راه درستی برای پول درآوردن نیست.
کنترل هزینهها و ساده زندگی کردن، این همان راز هست. وارن [بافت] و من پول خیلی کمی داشتیم. همیشه خیلی کم خرج میکردیم و سرمایهگذاری داشتیم. اگر بهاندازهی کافی عمر کنید، قطعاً ثروتمند خواهید شد. اصلاً پیچیده نیست.
تولدی دوباره
در زندگی یه قسمتی هست که باید از اشتباهات خودتون خارج بشید، بدون اینکه براتون هزینهی زیادی داشته باشه. ما این کار رو کردیم. اگر به Berkshire Hathaway نگاه کنید و به نحوۀ تاسیس اون. یک فروشگاه بزرگ محکوم به فنا، شرکت منسوجات New England محکوم به فنا، و یک شرکت تمبر تجاری محکوم به فنا. از دل اینها Berkshire Hathaway بهوجود اومد.
در واقع ما این موقعیتهای شکست رو تبدیل به موفقیت کردیم. آنهم وقتی در قیمت خیلی پایین اونها رو خریدیم. اما موفقیت اصلی زمانی حاصل شد که ما مسیرمون رو عوض کردیم و سراغ بیزنسهای بهتری رفتیم. موضوع این نیست که ما تونستیم کارهای سخت رو با موفقیت انجام بدیم. بحث این هست که از چیزهای دشوار دوری کردیم. و چیزهایی رو پیدا کردیم که ساده بودند.
وقتی Daily Journal رو خریدیم، کار سادهای بود. اما کار الان ما تو این بیزنس نرمافزاری، کار دشواری هست. اما بهخاطر همکاریهای خوب و اینکه این افراد مدتها با یکدیگر دوست بودهاند، در کار جدید موفق شدیم و پتانسیل خوبی در این زمینه داریم.
چند روزنامهی رو به زوال را میشناسید که صدها میلیون دلار داراییهای قابل فروش دارند و بیزنسی در همان اندازه میتوانند داشته باشند؟